- زخ زدن
- ناله و زاری نمودن
معنی زخ زدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
انجماد
آنکه جراحت وارد کند جارح
خیره نگریستن
از میدان در رفتن
افسانه سرایی کردن، سخن بیهوده گفتن، لاف زدن
به کسی زخم و جراحت وارد کردن
کنایه از سخن بیهوده گفتن، بیهوده حرف زدن، چانه زدن
از پا درآمدن به سبب ناتوانی و خستگی، زیر بار ماندن
از زیر بار در رفتن
از زیر بار در رفتن
یخ بستن منجمد شدن
Frost, Ice
congelar
ранить
пристальный взгляд
helar, congelar
verletzen
Starren
zamarzać, zamrażać
поранити
пильний погляд
замерзать , замораживать
wpatrywanie
zranić
замерзати , заморожувати
bevriezen
olhar fixo
frieren, einfrieren